باری ، اگر روزی کسی از من بپرسد
"چندی که در روی زمین بودی چه کردی "؟
من ، می گشایم پیش رویش دفترم را
گریان و خندان ، بر می افرازم سرم را
آنگاه ، می گویم که : بذری "نوفشانده "ست .
تا بشکفد ، تا بر دهد ، بسیار مانده ست .
پرواز لحظه ها ....
پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را
می دانم و صفای دلاویز دشت را
اما ، من از میان
پرواز لحظه ها را ،
پرواز این پرنده بی بازگشت را .