
رفتی کسی در زیر بـــاران گریـه خواهد کرد
یــــک دوست با یادت پریشان گریـــــه خواهد کرد
اینک زمیــــــن گــام تراکم دارد ای دوســــت
این روزها افسانه غم دارد ای دوست
بـــــا مـــــوج ســــبز واژه ها تا بیکران رفته است
مردی که با خورشید آن شب ناگهان رفته است
مــــردی که یک دریــــــا دلش با آسمان بود
آوازهای شرجــــی اش آغـــــاز بــــاران بود
رفـــــــتی و پــــــــایانی نخواهی داشت ای دوست
خورشید شعرت تازه قد افراشت ای دوست
ای خوب بر لــــــب های ما همواره آه تـــــوست
رفــــــتی پس از این قــــــلب ما آرامگـــــــاه توست .